هنوز نعش زمین روی شانه ی شب بود
نوشتم درخت که زیر سایه اش بایستی
و باد که گیسوانت را به رقص بیاورد
باران را چنان تند خواهم نوشت که به چترم پناه بیاوری
اینروزها دلخوشیم به بارش باران و برف روی دغدغه های روزمره مان.
از دستهای خالی ام شرمسارم
به یک چارپاره ی قدیمی پناه می برم که چند وقت پیش در ادم برفی ها منتشر شده بود .
هنوز نعش زمین روی شانه ی شب بود
که نعش دختری از استین من رویید
هزارو سیصدو شصت و تبر گذشت از من
دو مار از تََََََرَک شانه های زن رویید
.
دوباره پشت زمستان سرد بارانی
کسی به پنجره انگشت می کوبد
و درد در رگ من با خشونتی وحشی
به مانده های تنی کشته مشت می کوبد
شبی که می گذرد از کنار بستر من
دو دست خونی الوده در دهن دارد
و یک جهنم داغ و دو تا فرشته ی مرگ
شبی که می گذرد زیر پیرهن دارد
... و بعد حضرت قدیسه های ترسایی
خدا کنار درختان بید خوابیده
و شعله شعله جهنم چکید از نعشی
که زیر ملحفه های سفید خوابیده
هزارو سیصدو شصت و تبر که نه در من
هزارو سیصد و یک بیستون پر از فرهاد
و نعش دخترکانی که یک شب زخمی
دو مار از ترک شانه هایشان افتاد
سلام و درود ....................................... فرشته ی شب ِ دنیا ، سپیده عاشق تان شد و شاهزاده ی قصه ، ندیده عاشق تان شد ....................................... وبلاگ مصرع ابرو با معرفی یک کتاب و بروز بودن چند وبلاگ و دو غزل بروز شد... منتظر نقد و نظرتونم ........ یاعلی
سلام شعراتون عالی بودن.[لبخند]
سلام ممنون حال وهوای اولین کاری که ازتون شنیدم توش بود
سلام هایسه ی عزیز ! من برگشتم فراموشخانه ! ... سر بزنی خوشحالم می کنی !
سلام پیشاپیش نوروز باستانی مبارک عید برشما خوش. به روزم و روبرو با حکومت تهدید ترور
سلام. قلم زیبایی دارید دعوتید برای خواندن و نقد یک غزل[گل]
سلام! بهار مبارک.... با چارپاره ای به روزم و منتظر حرف هایتان.... این شعر هم برای تو اصلا!بیا بگیر! این بار دعوتت کردم فاطمه جونم اون دفعه هم یادم رفته بود ببخشید[قلب]
ااااااااا کامنت دعوت پست قبلم که اینجاست چرا میگی دعوتت نکردم عجبا[سوال]
سلام دوست خوب من کلبه ای در خور سپری کردن لحظه های ارام و دلنشین ممنون خوشحال می شوم به وبلاگ بنده هم سری بزنید
ممنونم فاطمه ی عزیز امیدوارم اولین جمعه ی هر ماه یاری ام کنی دوست [گل]